- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و مناجات با امام مجتبی علیهالسلام
صحن دل دیوانهام از شور تو غوغاست دیوانگیام در دل و در چهره هویداست من مستم و مستی من از عطر لطیفت این مستی و مِیخوارگی از لطف تو آقاست پـشت در میـخـانه الی صبح، مـقـیـمـم نه مست شـرابـم که دلـم بستۀ سقاست در هر نـفـسم شعـلهای از شـوق برآید چشمان من از جلوۀ رخسار تو دریاست مـداح شدم وصف تو ریـزد ز کـلامـم مـداح که نه! بر در تو عـبـد و غـلامم در کوچه نشستی همۀ رهگذران مست از عشق تو باشد دل هر پیر و جوان مست ای سـبــزتـرین آیــۀ نـورانـی کـوثــر با سبزی تو جان منِ مثل خزان مست ای چشمۀ جود و کرم و بخشش و احسان از شوق تو باشد همه آفاق جهان مست من زخمی ابروی توأم زخـمی عـشقم با زخم خودم خُرّم و مجنون و چنان مست کز مستی خود میکشم از حنجره فریاد هـسـتـم ز اهـالـی بـهـشتِ حـسـن آبـاد ما را ز ازل زخـمی ابـروت نوشـتـند هم معـتکـف پیچ و خـم موت نوشـتـند ما را که خـماریـم گـرفـتار تو کـردند ســودا زدۀ حـلـقـۀ گـیـسـوت نوشـتـنـد ای جـوهـرۀ عـشق، دل وحـشی ما را آرامِ تـو و رام هـوَ الـهـوت نــوشـتـنـد طـوفـان زده بودیم و به دنـبال پـناهی در بحر غـم تو همه را حوت نوشتـند من مؤمن چشمان توأم ای گـل زهـرا من سـائل دسـتان تـوأم ای گـل زهـرا هرچند که بیارزشم و خوارم و پستم دیـوانهام و دل به گـل روی تو بـسـتم در سِحر نگاه تو شدم مات که امروز مـداح شـدم شـاعـر دربـار تـو هـسـتم با نـام تو هـر غـصـه که آمـد بـزُدودم با عـشـق تو هر بنـد ز پـایم بگـسـستم آوارۀ شـهـرم هـمـه جـا در پـی بـویت از عطر دل آرای تو مدهـوش و مستم مـن در به درم، در به در نـام تـو آقـا ای سبز قـبای عـلـوی! حضرت دریا! ای صد چو سلیمان به گدایی تو خرسند ای حـاتم طایی شده در پیـش تو دربند ای مـوج خـروشندۀ کـوثـر ثمر عشق دارم به سر از نام دل آویـز تو سربـند امشب به حـریـم حَرمت معـتکـفـم من بـیـنـم به لب لـعـل گـهـربار تو لبخـنـد جـای پــدرم سـبـز کـه داده دل من را از کـودکیام با غم و با مهر تو پیـوند من نان و نمک خوردۀ احسان تو هستم از روز ازل دست به دامـان تو هـستم آقـا کـرمی کـن که فـقـط رام تو بـاشم دانـه بـده تـا بـنـدی و در دام تو بـاشم هر جمله که گویم همه اوصاف تو گویم ســـودا زدۀ دائــم ایــهــام تــو بــاشــم از خُــرده غـذاهـای تـهِ سـفـرهات آقـا رزقـم بـده تـا بـسـتـۀ اکـرام تـو بـاشـم آقا به تو و بر نمک عـشق تو سوگـند اذنـم بــده تـا در بـه در نــام تـو بـاشم دل را به نگاهی چو عـقـیـق یمنی کن با جادوی چشمت دل من را حسنی کن
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
گـرفـته دست مـرا بـارها مـرام حـسن رسیده است به من لطف مستدام حسن هـزار بـار بـمیـرم دوبـاره زنـده شوم مرا ز کوی کریـمان جـدا شدن هرگز و هر دری به جز این خانه را زدن هرگز خـدا مـرا بـه هـوای دگـر رهـا نـکـند شـمـایـلی ز بـهـشت آمد و هـویـدا شد به نـور چـهـرۀ او مـمکـنات زیـبا شد به آفـتاب جـمـالش، به کـعـبـۀ خـالـش هماره روح دعا، کعـبـۀ عبادات است شفیع روز جزا، قبله گاه حاجات است کــریـم چــارم دنــیـای پـنـج تـن آمــد سـر ارادتــم از افــتــخـار خــم گـردد گـدا به حـرمت اربـاب محـتـرم گـردد مـدیـنـة الحـسـنی در بـقـیـع میسـازیم رواست محتشمی وصف مجـتـبا بکند و دست فرشچـیان طرح نو به پا بکند در ورودی باب الکـریم در زدنیست چـراغ صحن، برایش ز ماه میسازیم دخـیـل پـنجـرههـایش، نگـاه میسازیم بـزرگ کـرده برای کـریـم، نـسـلی را قرار و وعـدۀ ما صحن مجـتـبی باشد شب زیـارتیاش هـم دوشنـبـهها بـاشد شبـیـه هر شب جمعه، شبیه کربوبلا
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
گـلخـندهای که مِهـر به مـاه خـدا کـند از پای روز، حـلـقۀ شب را جـدا کـند بر شانۀ سپـیدهتـرین صبح بیغـروب خـورشـیـد، آبـشارِ طـلایی رهـا کـنـد میلاد مجتبیست که اعجـاز مقـدمـش با بـاغ، آن کـنـد که نـسـیـم صبـا کـند آمد که با فروغ شبافروز روی خویش هر سو دری به خانۀ خـورشید وا کند شب را به یمن مقدم او صبح کرده است هر کس چو ماه، در دل شبها دعا کند امشب که باغ خاطرهات را به یک نسیم غـرق شکـوفـه، لعـلِ لب مجـتـبی کند چون آسمان عاطفه، باران اشک باش! تا گـلـشنِ ضمـیـرِ تو را با صـفـا کـند چشم ستاره باش و به دامان شب ببار! تا دردِ سیـنـهسـوزِ غـمـت را دوا کـند بیگانه با تبـسّمی! این فصل را بخـند! تـا بـاغ را به خـنـده لـبـت آشـنـا کـنـد گـلواژۀ نـگـاهِ تـو در روح زردِ بـاغ جـشن بهـار گـونـهشدن را به پـا کـنـد
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
میان ارض و سما بزم شادی و شور است به روی دست نبی آیههایی از نور است بـغـل گـرفـتـه نـبـی سبط اکـبـر خود را وَ اِن یَکاد بخوان، چشم ابتران شور است گمان کنم که پیمبر به گوش او میگفت: خوشا به حال رسولی که با تو محشور است به رزقِ خوانِ حسن عالمی نمک گیرند عزیز کردۀ زهرا « کریم » مشهور است ز دست هیچ کسی لقمه نان نمیخـواهیم کرامت حـسنی با مـزاجـمان جور است گـدای کوی کریـمـیم و نان بهـانۀ ماست نظر به منظر جانان مراد و منظور است چـقـدر غـبطـه خورم بر کـبوتران بقـیـع شکسته بال و پرم، قبر خاکیاش دور است به قـبـر خـاکـی او سـایـبـان بـدهـکـاریم برای گـنـبـد و گـلـدسـتـه نـقـشهها داریم
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
بر لب هر عاشقی گل کرده امشب یا حسن میشوم عـبد خـدا ماه مبارک با حسن ما اگر عـبد حسیـنـیم و گـدای زینـبـیم بر خود زینب قسم کرده جدا ما را حسن رزق آب و نان من دائم ازین خانه رسید نـیـستم مدیـون دربـار کـسی الا حسن تا که جان دارم میان تن دم از او میزنم شافع عقبی حسن، مولا حسن، آقا حسن ذکر یا سبّوح و قـدّوسم شده یا مجـتبی میروم سجده به عشق اینکه گویم یا حسن کوری چشم زنی که قاتل پیغمبر است مینویسم روی قـلبم: سیدی مولا حسن ای که در شهر مدینه شهره گشتی بر کرم یک نظر بر این گدا کن ماه دل آرا حسن نیمۀ ماه است و دستم خالی و رویم سیاه حـقّ زهـرا مـادرت اُنظُـر الیّ یا حسن
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
ای روح تـوسـل شده دیـوانـۀ لـطـفـت مست است كرم از می و پیمانۀ لطفت از بركت اطعام تو محروم نمانده ست هر آنكه شده سائـل مـیـخـانۀ لـطـفـت دست كرمت را به سرم میكشی و من سر مینهم از لطف تو بر شانۀ لطفت از یـمـن قـدوم تـو شـده مـاه ضیـافـت مـاه رمـضان مـاه كـرمـخـانۀ لـطـفت
: امتیاز
|
رباعی های ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
امروز که مـیـلاد سعـید حسن است دلشاد بتول و احمد و بوالحسن است گر دست به دست میبرندش چه عجب کاوّل گلِ نو شکـفـتۀ این چمن است ************* سید رضا مؤیّد ************ امشب که ز شادی شده سرشار علی در آیــنــه دیــده روی دادار عـلــی چیده ست گلِ بوسه ز لب های حسن یعنی به رُطب نموده افـطـار عـلـی ************* محمد رستکار ************ بـرخـیـز که مـاه انـجـمـن پـیـدا شـد سـیـمـای امـام مُـمـتَـحَـن پــیـدا شـد در مــاه خــدا تـجــلّـی حُـسـن خُــدا در صورت و سیرت حَسَن پیدا شد ************* قاسم رسا ************ موجـیـم كه بر ساحل غـم میتـازیم چون قطره به دریاى كرم مینازیم در صحن بقیع اگر شبى قسمت شد بـیوقـفـه براى تو حـرم مـیسـازیم ************* مهدی عبدالهی ************ خورشید نجابت و صفا را عشق است سلطان کرامت و سخا را عشق است در بـیـن تـمـام خـوب رویان جهـان رخـسار امام مجتبی را عشق است ************* مجتبی شکریان ************ در نیمه مـاه، ماهِ کـامل حسن است در سیر و سلوک راه کامل حسن است یک گوشهای از فضائلش این بس که در جنگ جمل سپاه کامل حسن است ************* مجتبی شکریان ************
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
از عشق و عاشـقی چند ساله بنویسم و از نـیـاز خـودم از پـیـالـه بنـویـسم قلم به دست گرفتم که شرح دل بکنم زمین دور و برم را ز اشک گل بکنم دوبـاره نـیـمـۀ مـاه خـدا دلـم لــرزیـد نوا و صوت عجیبی در آسمآن پیچید خبر رسیده که خیر عظیم در راه است خبر رسیده که مردم کریم در راه است من از طفـولیتم کاسه لیس این خوانم بزرگ گـشـتـهام اینجـا و از گـدایـانم ندار و خـانـه به دوشـم قـرار من آقا امـیـد زنــدگــیــم اعـتــبــار مـن آقــا چـقــدر سـفــرۀ آقــا بُــرو بـیــا دارد چه عزّتی سر این سفـرهها گـدا دارد ذلـیـل آمـده بـودم عــزیـزِ دیــر شـدم به لطف نان حسن عاقبت بخـیر شدم غذای بیت الحسن خوردهام که سیر شدم فـقـیـر آمـده بـودم بـبـیـن امـیـر شـدم به زیر پـرچـم تو صاحب مـقـام شدم به اسم نـوکـر این خـانه احـترام شدم تو خنده کردی و بر شاعران غزل دادند به خیل کاسه به دستانِ خُم عسل دادند حَسن حَسن ز روی این لبـم نمیافـتد عـجـب حـرارتـی دارد تـبـم نمیافـتد تـمـام زنـدگـیـم را بـه تـو بـدهـکـارم به جـان مـادرم آقـا که دوستـت دارم
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
عید است و یا نیمۀ ماه رمضان است؟ از هر دو بگویم که هم این است و هم آن است ریزد دُر مدح حـسن از درج دهـانها یا نام دلانگـیـز حَسن نقـل دهان است در خال و خطش هر چه بخوانید و ببینید از بـوسۀ پـیـغـمبـر اسـلام نشـان است من خارم و اوصاف گل از خار نیارید این ماه رسول است که از ماه صیامش پیوسته درود و صلوات است و سلامش من خارم و اوصاف گل از خار نیارید ایـن آیـنـۀ حُـسـن خـداونـد تـعـالاسـت این پرتو حُسن ازل از صبح تجلّاست هر نکته که او گفت خدا گفت خدا گفت هر امر که او خواست خدا خواست خدا خواست من خارم و اوصاف گل از خار نیارید
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
بـوی بهـشت میوزد از بین مـوی تو شهر مدینه پُر شده از عطر و بوی تو دیـوانـۀ تو هـرکـه شده سـر به راه شد مجنون شدم که سر بگذارم به کوی تو تـو اولـیـن امــام شـبــیـه پــیــمـبــری عین پیمبر است همۀ خلق و خُوی تو در کوچه مینشینی و مردم بیاختیار جـلب تو میشوند و میآیـند سـوی تو مهـمـانی خـدا، به خـدا جـای ما نـبود مهـمـان شـدیـم ما هـمـه با آبـروی تـو گـفــتـیـم بـا تـو آمــدهایـم و پــنــاه داد مـا را خــدا بـخـاطـر تـو بـود راه داد ما درد میدهـیم و دوا میدهـی به ما بیـمار میشـویم و شـفـا میدهی به ما بیـمـار مـیشـویم و گـلایـه نـمیکـنـیم خیر است هرچه درد و بلا میدهی به ما ای باغبان قلب، تو این باغ خشک را آبـاد میکـنی و صفـا مـیدهـی بـه مـا فهـمیدم از سه مرتـبه انفـاق زنـدگـیت هرچه به تو رسد همه را میدهی به ما لـقـمه نخـوردهایم ز دستـان هـیچـکس ای سفره دارِ شهر، غذا میدهی به ما؟ در خانۀ تو جای گدا صدر مجلس است پیش خودت همیشه تو جا میدهی به ما در بـاز کن که باز فـقـیـر آمـده کـریم ایـنـبـار هـم یـتـیـم و اسیـر آمده کـریم
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
خوشا بحال گدایی که ریزه خوار شماست خوشا بحال غـلامی که پیشکار شماست خوشـا بحال جـزامی که هم غـذات شده نشسته است سر سفـره و کـنار شماست قـرار شـد هـمـگـی بــنـدۀ شـمـا بـاشـیـم که بنـدگی خـدا تحـت انحـصار شماست بدون شک که حریم تو خانه وحی است و جـبرئـیل امیـن هـم سـرایـدار شماست بگـیر جان مرا هر زمان که میـخـواهی که مرگ و زندگی من در اختیار شماست خـوشـا بحـال خـودم دلـسپـردهات هـستم و بیـشـتر ز هـمه کُـشته مُـردهات هـستم شـب تـولـد تـو بـا شـبـی بـرابـر نـیـست برای سائل از این شب شبی که بهتر نیست سـریـعـتـر نـوهاش را کـنـیـزهای حـرم بـیـاوریـد که دل در دل پـیـمـبـر نـیـست کجاست آن زن بی چشم و رو نگاه کند که نـسل احـمـد مکّـی تـبار ابـتـر نیست بـدون حُـبّ تو بـنـده نـمیرسیـد به خـدا به سمت عرش به غیر از تو راه دیگر نیست شفـیع ما حسنـین اند چون که پیـش خـدا کسی عزیزتر از این دوتا بـرادر نیست نـشـستـهایـم در خـانـۀ حـسیـن و حـسـن شـدیـم مـا هـمـه دلـداۀ حـسیـن و حـسـن به جز حسن چه کسی اینقدر شبیه خداست؟ شمایل حسن از هر نظر شبـیه خـداست فـرشـتـگـان مـقـرب به یکـدگـر گـویـنـد نگاه کن چقـدر این پـسر شبـیه خـداست عــلـی و فـاطـمـه آئـیـنـه خــدا هـسـتـنـد طبیعی است حسن هم اگر شبیه خداست درست مثل هـمند این چهـارده معـصوم رخ تـمام چـهـارده نـفـر شبـیـه خـداست نه اینکه کـفـر بگـویـم شما خـدا هـستـید ولی شـما همه در آن حـدود هـا هـستـیـد هـمیـشه از هـمه دور و بـرش اذیت شد هم از غـریـبه هم از لشگـرش اذیت شد غریبهها که به جای خود، این امام غریب چـقـدر از طـرف هــمـسـرش اذیـت شد چقدر قلب و غرورش شکست در کوچه چــقـدر پـیـش روی مــادرش اذیـت شـد چـقـدر تـیـر که از پـیـکـرش درآوردنـد بــدون شـک هـمـۀ پـیـکـرش اذیـت شـد نه کربلا، نه مـدیـنه، نه شام راحت بود هـمیـشه و هـمه جا خـواهـرش اذیت شد همیـشه و هـمه جـا غـم برای زینب بود هـمه مصیـبـت عـالـم بـرای زیـنـب بود
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
حُسن و جمال و نور خدا جلوه گر شده مـرآت حق به اهـل ولا جـلوه گر شده خورشید آسمان ز رخش شرم میکند چون چشمه سار نور سما جلوه گر شده مهتاب شب به چهرۀ خود پرده میکشد چون ماه آسمان و فضا جلوه گر شده لبخند فاطمه به علی معنیاش چه بود عـشق تـمام خـاطـرهها جـلـوه گر شده از حُـسن او سوالِ مـلائک چنـین بود یا رب چگونه و ز کجا جلـوه گر شده روح الامین به مژده و صد تهنیت رسید یا مصطفی رُخَت همه جا جلوه گر شده صحبت ز جود حاتم و یوسف ز حُسن نیست چون که تمام حُسن و سخا جلوه گر شده او را اگر چه یوسف زهرا بخواندهاند یوسف کجا چو دلبـر ما جلوه گر شده یاران، کـریم و اِبن کـریم است یار ما تنها برای جـود و عـطا جلوه گر شده صلحش برای امت احمد مبارک است چون اختری به صلح و صفا جلوه گر شده زهـرا به روی گـونۀ او بوسه میزند گـویا پیـمـبری به حـرا جـلوه گر شده تبریک خاص ما به حسین است از این جهت پایـه گـذار کـرب و بـلا جلوه گر شده
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
بـه ايـام ازل بـنـگـر دلا نــور دگـر آمـد عنايت را نگر بر مرتضي نور بصر آمد علي چشم انتظار استاده و بس بيقرار اينجا كه بر خيل بشر شه زاده اي والا گهر آمد عطا را بين سخا را بين به عالم مجتبي را بين سخاوت پيشه و بخشنده اي همچون پدر آمد فروغ ديدۀ احمد ز هر سو بيكران اي دل كه بر آل عـبا مرجان و لؤلؤ پُر ثمر آمد بيـامد بـر عـلي مـولـود اول زادۀ زهـرا ملايك چهره اي شيرين سخن كان شكر آمد عطا بنموده آن داور عنايتهاي بي حـدّش كه بر هر انس و جن اينك امامي راهبر آمد ملك را بين كه از مه پارۀ ابن علي اينجا بگيرد بوسه از رويش كه چون قرص قمر آمد كريم ابن کریم امشب كرامت بيكران دارد كه از فضلش سخاوت با كرم اينجا زسر آمد به ره عين اليقين آمد به دل حق اليقين آمد توعرش كبريا بنگر كه نوري چون سحرآمد تجـلاي علي بـنگر به عالم منجلي بنگر كه از نور علي بدرالدُّجي شمس دگر آمد حسن رويي ملك خويي خدا جويي رسيد اينجا كه از جنت ملايك سيرتي ظاهر بشر آمد علي سيرت نبي طينت ابر قدرت قوي شوكت عداوت پيشه گان را او دمادم چون شرر آمد
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
ای روی گـلـعـذار تـو یـاد آور بـهـشت وی یک کرشمه در رخ تو دلبر بهشت ای جـلـوه ای ز طلعت زیـبـای تو قـمر وی ماهـتاب و شمس درخشان فر بهشت ای زیـنت سمـا و سمک، لوح و والقـلم ای گوشوار عرش حق و گوهر بهشت ای معـنی کـرم،کـرم حـق، کـریـم دیـن ای شاه عشق وعاشقی ای سرو ربهشت ای صد هزار یوسف مصری به سجده ات سر خیل گـلرخان تویی ای مهتر بهشت مـن ساکـنـم به کنـج شبـستان بخشـشت ای جـایگاهِ جـود تـو در بسـتـر بهشـت امشـب مـنـم گـدا و تـویـی مـنـشـأ کـرم بـنشـسـتـه ام ز بهـر گـدایی درِ بـهـشت چون مرغکی شکسته پر و زخمی ام حسن بـال و پـرم بـده ز پـر شهـپـر بـهـشــت امشب شب ولادت و من مست و سر خوشم گـویا کـه سـاکـنـم بـه بـرِ داور بـهـشت
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
حـالا که آسـمـان دمِ بـاران گرفته است طبـع سـرودنـم چـقـدر جان گرفته است از این طـراوتی که پر از عطر نام توست دور و بر مرا گـل ریحـان گرفـته است ممـنونـم از کـرامـت تو، زندگی من… از لطف بی حدت سر و سامان گرفته است از دسـت بـا کـرامـت تـو سـالیـان سال دستان خالی ام چقـدر نـان گرفتـه است ای مــهـربـان شـهـر مــدیـنـه امـام من یـا ایـهـا الـعزیز، عـزیـز خـدا “حـسن” هـر واژه ای که لایـق مدحت نمـی شود هر جمله ای که در خور وصفت نمی شود هر کس که شعر گفت نظر کردۀ تو نیست مضمون تو به هر کسی قسمت نمی شود امـشـب بـیـا و حال مـرا رو به راه کن آقـا اگـر بـرای تـو زحـمـت نـمـی شـود بـانـی سـفــره هـای شـلـوغ مــدیـنــه ای یـک بـار هم سرای تو خلوت نمی شود تـو قـهـرمان جـنگ جمـل بوده ای ولی از این حماسه های تو صحبت نمی شود اسـطـورۀ شـجـاعـت و قـدرت امام من یـا ایـهـا الـعزیز، عـزیز خـدا “حـسـن” دسـت کـریـم تـو چقـدر بـی نـظیـر بـود دنـبـال مـردمـان غـریـب و فـقـیـر بـود با دست خالی یک نفر از پیش تو نرفت از بس کـه خیـر مرحمت تـو کـثیر بود یک بار هم خودت به غذا لـب نمیزدی امـا تـمـام شـهـر ز دسـت تـو سیـر بـود لحـن صدای تو همه را جذب کرده بود از بسکه طرز صحبت تو دلـپـذیر بود از بـردباری ات چـه بگـویم که دشمنت حتی از این صبوری تو سر به زیر بود ای انـتـهـای جـود و کـرم ای امـام مـن خـورشـیـد را جـمال تـو بیکار مـی کند مـهتـاب بـی تـو میـل شـب تـار مـی کند تـو آمـدی و روزۀ خـود را عـلـی فـقط با بوسـه بـر لـبان تـو افـطـار مـی کـنـد تو هـستی آن کریم که اموال خویش را هـر سـال با رضای خـود ایثار می کند مــن از تــبـار مـیـثـم تـمـارم، عـاقـبـت عـشقـت حـوالـه ام بـه سـر دار مـی کند ایـن خصلت تو که به گدا رحم می کنی گـاهی فـقـیر را چه طلب کـار مـی کـند لـطف تو هـسـت شـامل حـالم امـام مـن یـا ایـها الـعزیـز، عـزیـز خـدا “حـسـن” شـهـر مـدیـنـه از قـدم تـو مـنـور اسـت زیـبایـی تـبـسـمـت از جنس کوثر است یک جلوه از نگاه تـو یعنی خود بهشت حتی بهشت هم ز نسـیمت مـعطر است قـدری قـدم بـزن سر ایـن کوچه و ببین دنبـال تو فرشتـه پیِ بال و شهـپر است روی خوشت مکارم الاخلاق دین ماست با خلق و خوی تو شده کافر خدا پرست بـا یـاد قبـر خاکـی و بـی زائـرت بـبیـن چـشمان عـاشقان و مریدان تو تر است ای غصـه دار کـوچـه و سیـلی امام من یـا ایـها الـعـزیـز عـزیـز خـدا “حـسـن”
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
بر طالع من حـک شـده دیـوانـه بـودن با عـقـل و جمع عـاقـلان بیگـانه بودن لـقـمـه دهـانـم مـی گـذاری و مـی ارزد تــا بـه ابــد دلــدادۀ ایـن خــانـه بــودن امـشب بـه یـُمن مـقدم خـود ای نگـارم تـو آمـدی مـعـنا بـبـخشـی لـفـظ یـل را صید خودت کـردی امـام من غـزل را یـک شـهـر مـشـتـاق رهـایی داری آقـا از خـواب غـفلت شهر را بیدار کردی وقتـی مسـیر عـشق را هـمـوار کـردی از ایـن هـمـه الـطـاف تـو مـمـنونـم آقـا بـا هـر نـگـاه از آجـر مـا نـان بـسازی در کوچۀ خود خـیـمة الاحسان بـسازی سلمان که “منّا”شد رها از هرچه “من”شد ای آسـمـانــی رزق امــروز زمـیــنـی مــثـل عـلی دســت خـدا در آســتـیـنـی عـبـد تـو هـسـتـم بـیــم فـردایـی نـدارم از تو نوشتن از تو گفتن کار من نیست بدبخت هرکس که برایت سینه زن نیست بـشکن تـمام قـفـل هـا را ناز شصـتـت
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام مجتبی علیهالسلام
مینـویسم جـگـر حـیـدر و زهـرا آمـد آفــتـاب سـحــر حــیــدر و زهــرا آمـد جـلوهای از هـنـر حـیـدر و زهـرا آمـد اولـیـن گـل پـسر حـیـدر و زهــرا آمـد نـیـمـۀ مـاه خـدا، قـرص قـمر پـیدا شد روزهام با رطب نام«حسن جان» وا شد چه جلال و جبـروتی چه جـمالی دارد گوشۀ لعـل لبش وه که چه خـالی دارد برتـرین سیـد دنـیـاست چه شـالی دارد زیـنـت دوش نـبـی سـیـر کـمـالی دارد مـادرش فـاطـمـه با خـنـدۀ او میخنـدد دور بازوش عـلی حـرز نجف میخندد کوری چـشم حـسودان چقـدر مـاه شده یـوسف از دیدن او معـتکـف چـاه شده نـقـش انگـشتـری اش «عـزة لله» شـده منکـر صلح حسن کـافر و گمـراه شده تیغ صلحش همه را از نفس انداخته است پسر عـاص چنین قافـیه را باخته است عاشق از جـلوۀ معشوق سخن میگوید از می و بوسه به پیـمانه زدن میگوید یک نفـر وقت مناجات به من میگوید: نیمه شب هرکه«الهی به حسن»میگوید از دل عرش به او فاطمه گوید«جانم» شب وصل است و الهی به حسن می خوانم دست خالی نرود هرکه به او رو بزند نـشده سائـل او پـرسه به هـر کـو بزند پیش او حاتم طایی است که زانو بزند یا حسن گوید و پیـوسته دم از او بـزند می نشاند همه را بر سر یک خوان نعیم چه می آید به حسن لفظ کـریم بن کریم در حدیث آمده که (عقل مجسّم) حسن است نـوۀ ارشـد پیـغـمـبر اکـرم حـسن است بازدم نام حسین بن علی، دم حسن است حـیدر بی مَثَل خـط مـقـدم حـسن است مجتبی در همه جا بازوی تدبیر علیست مرتضی شیر خداوند و حسن شیر علیست از لب او صد و ده کوزه عسل میریزد آسمان پیـش قـدم هـاش زُحـل میریزد از سر و روی حسن واژۀ یل میریزد به خدا کرک و پر اهل جمل میریـزد ...اگـر او در وسط معـرکه پا بگـذارد نیزه چرخاندن او وه که چه دیدن دارد بانی جنگ جـمل داشت تـماشا میکرد تـیغ در دست حسن حـل معـما میکرد رجز حیدری اش بود که غوغا میکرد روی لب های علی خنده شکوفا میکرد ناگهان از وسط معرکه این صوت آمد سر بدزدید... حسن نه...ملک الموت آمد به علی رفته که تیغ سخنش برنده است مثل زهرا چقدر خطبۀ او کوبنده است این که در جنگ جمل زلزلهای افکنده است به گمانم دو سه تا قلعۀ خیبر کنده است رجزش ولولهای در دل صحرا انداخت نیـزۀ او شتـر سرخ جـمـل را انـداخت عـشق تو عـاشق بی تـاب عمل میآرد قـمـر روی تـو مـهـتـاب عـمـل میآرد خـم ابـروی تو مـحـراب عـمـل میآرد خـاک پـای تـو زر نـاب عـمـل میآرد روزها ذکر من این است و همه شب سخنم شـیـعـۀ حـیـدر و مـدیـون امـام حـسـنـم هرچه داری بده در راه خدا میخواهم در مناجات سحر از تو تو را میخواهم بیشتر از همه تـوفـیـق غـلامی خـواهم از شما یک سفر کرب و بلا میخواهم گنبدی را به روی صحن و سرایت بزنیم دو سـه تا پـنجـره فـولاد بـرایت بـزنیم
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام مجتبی علیهالسلام
امـشـب ای مـاه الـهـی آفـتـاب آورده ای اخـتـر تـابان ز برج بوتـراب آورده ای گـلـبن سبـز ولایـت را گـلاب آورده ای یا که از بـحـر نـبـوّت دُرّ ناب آورده ای شادی و وجد و سرور بی حساب آورده ای پای تــا سر احـمد ختمی مآب آورده ای کوثر طاها دلـت روشن تبارک زاده ای این مبـارک مـاه را ماه مبارک زاده ای ملک هستی غرق در انوار پا تا سرشده جلوه گر در ماه حقّ ماهی خدا منظرشده روشن ازخورشیدحُسنش چشم پیغمبر شده پای تاسرغرق شادی و شعف حیدرشده بر همــه معلــوم سـرّ سورۀ کوثر شـده یامـحـمّد، یا محـمّد دخـتـرت مـادر شده عزّت و مـجـد و جلال کبریایی را ببین در گل روی حَسن حُسن خدایی را ببین می توان دیدن جمال غیب رادر این جمال می توان خواندن چوذات بی مثالش بی مثال صاحبان عقل مات این جمال واین جلال عارفان دهر محو این صفات و این کمال کبریا وجه وعلی آیین و احمد خطّ و خال کرده بیت وحی را یکباره غرق شور وحال گاه حیدر داردش چون کعبۀ جان در بغل گه محـمّد گـیردش مانند قـرآن در بغـل حُسن ها برگرد شمع عارضش پروانه ای خُـلـدها از بوستـان طلـعـتش ریحانه ای حلم ها در پیش حلم حضرتش افسانه ای قـدسیـان در آستـان قــدس او بیگـانه ای اختران هریک به بحر رحمتش دُردانه ای آسمــان از کـوثـر احسان او پیمــانه ای ماه کنعان ولایت یـوسف زهـراست این اوّلین فرزند حـیدر دوّمین مولاست این دامن ماه صیــام امشـب دهد بوی حسن آسمان ها سجـده آوردنـد در کوی حـسن مهر،خود را کرده گم در پرتو روی حسن ماه،زیبایی گرفت ازحسن دلجوی حسن سورۀ و اللّیل،خود را بسته بر موی حسن آیـۀ والــشّـمس، گـردیـده ثنـاگوی حـسن ابر لطف و رحمتش بر خلق بارد بیشتر آنچه خوبان سر به دارند او بدارد بیـشتر این کریم اهلبیت این مظهرلطف خداست این امام دوّم این اوّل عزیز مصطفاست این فروغ سوّم این چارم نفر زاهل کساست این گرامی وارث صبرعلیّ مرتضاست این به صلحش فُلک سرگردان دین را ناخداست این صراط الله اعظم این امام مجتباست هم سپهری ها زعـیم اهلبیتش خوانده اند هم زمینی ها کـریم اهلبـیـتش خوانده اند روح اهل خلدو ریحان بهشت است این پسر بلکه طاووس گلستان بهشت است این پسر سرو خوشرفتار بستان بهشت است این پسر جان آل الله وجانان بهشت است این پسر آفتاب صبح ایوان بهشت است این پسر سیّد جمع جوانان بـهشت است این پسر ای تمام شـیعـیان این است مـولای شما ای جـوانان بهشت این است آقـای شـما سرّ دشمن بر ملا گـردیـد با صبر حسن جاودان دین خدا گردیــد با صـبر حسن حق ز باطل تا جدا گردید با صبر حسن هستی دشمن فـنا گردیـد بـا صبـر حسن نهضت عترت به پا گردید باصبر حسن کربلا کرب و بلا گردید با صـبر حسن دین اسیر انزوا می شد اگرصلحش نبود دست دشمن باز وا می شداگر صلحش نبود ای خط وخالت همه آیت درآیت یاحسن ای سپهر وحی را شمس ولایت یا حسن ای کلامت خَلق را نـور هدایت یا حسن ای خروشان بحر موّاج عنایت یا حسن ای یــمِ جود، ای کریم بی نهایت یا حسن ای جهانت جمله در ظّل حمایت یاحسن یا بن زهرا من نمی گویم ثنا گوی توأم تو کـریم عـالـمی من سائـل کـوی تـوأم سینه های سوخته شمــع شب تـار توأند طایران عرش صبح و شــام زوّار توأند عرشیان در عرش اعلا هم گرفتار توأند آسمان ها غـرق در دریای انـوار تــوأند ماه رویان ذرّه ای از مِهر رخسار توأند شهریاران بـرده های کوی و بازار توأند مهر توهم بحر ماهم فلک ماهم نوح ماست تربت بی زائرت بیت الحرام روح ماست تو ز وصف عرشیان و فرشیان بالاتری نو نبی راجان شیرین تو خدا را مظهری تـو کـتـاب الله روی سـیـنۀ پــیغـمــبـری تــو عـلیّ مرتضــایی تــو بتول اطهری تو امام مجتبی چشم و چــراغ حیــدری تو کریم عترتی تو دست لطــف داوری جودسائل؛عفومرهون و کرم مهمان توست چشم میثم در دو دنیا بر تو واحسان توست
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام مجتبی علیهالسلام
همای جان من سوی مدینه پر زند امشب دلم در محفل قدوسیان ساغـر زند امشب گمانم ذات ربالعالمین در این شب شیرین تـبـسم بر تـبـسمهای پیغـمـبـر زند امشب سلامالله بر این لیلۀ قـدری کــه زهـرا را مبارک ماه در ماه مبارک سر زند امشب محمد همچو باغ لاله از هم وا شده امشب تعالـیالله امیـرالـمؤمنـیـن بـابـا شده امشب شب است و نیمۀ ماه خدای داور است امشب شب عید حسن، میلاد سبط اکبر است امشب تعالی الله ای سادات عالم چشمتان روشن که قرآن محمد روی دست کوثر است امشب زیــارتـگـاه پیـغـمـبر بــود آیــیـنۀ رویش که بر آیات رخسارش نگاه حیدر است امشب ز پا تا سر همه میراث خـتمالمرسلین برده خدایی طلعـتـش دل از امیـرالمؤمنین برده تعـالیالله بر جـسمـش؛ سلامالله بر جـانش که میبوسد محمد لحظه لحظه همچو قرآنش ســلام آفــتـاب و آسـمـان و اخـتــران او براین ماهی که امشب فاطمه دارد به دامانش از آن ترسم که گویم کفر ورنه فاش میگفتم که حتی از خدا دل میبرد لبهای خندانش مـبارک باد این مـولـود بـر پـروردگـار او الا مـاه خـدا امـشـب تو بـاش آئـیـنـهدار او شـب عیداست ای یاران خبر سازید یاران را به فرق روزهداران ابر رحمت ریخت باران را جمال بیمثال خویش را بگشوده بیپرده خدا در ماه روزه داد عیدی روزهداران را امیرالمؤمنین در دست خود دستهگلی دارد که باید کرد قربانی به پایش گلعذاران را حسن نامش حسن خَلقش حسن خُلقش حسن خویش هـمانا حُسن نا محدود حـق پـیداست بر رویش سحر با ما جمال حیِّ سرمد را تماشا کن به خال و خط او قرآن احمد را تماشا کن به قـرص آفـتاب فاطـمه بر شـانۀ حـیـدر در این ماه خـدا مـاه مـحـمد را تماشا کن نه تنها در مـدیـنـه در تـمـام عالم هـستی به یُمن مقدمش خُـلد مخـلّـد را تمـاشا کن تـمـام آفـرینش مانـده در حـال سجـود امشب خدا هم جشن بگرفته است در ملک وجود امشب الا ای روزهداران شافع فردایتان است این جمال بیمثال خـالـق یکـتـایتان است این هنیئا لک مبارک باد،چشم جانتان روشن که جان جان عالم رهبر و مولایتان است این به پاخیزید وجان گیرید برکف ای سحرخیزان فروغ دل، چراغ روشن شب هایتان است این به شکر مقدمش با خنده باید ترک جان گفتن نه ترک جان سزد با ترک جان ترک جهان گفتن سلامالله بـر صـبر وی و صلح و قـیام او سماواتی؛ زمیـنی هـر دو تـسلـیم نظام او اگر فرمان آتشبس کند صادر؛علی عینی وگر از جنگ گوید وحیِ حق باشد کلام او توان از قلعۀ خیبر کند در چون پدر آری همانا صلح او تیغی است برّان در نیام او نـشـایـد کـرد انـکـار اقــتـدار و هـمت او را که در جنگ جمل دیدیم عزم و قدرت او را به هرعصر و زمان،تاریخ با ما این سخن دارد قیام کربلا خود ریشه ازصلح حسن دارد حسن با صلح و صبرخود حمایت میکنددین را اگرچه همچو حیدر بازوی خیبر شکن دارد به صلح و صبر و عزم و همت ایثار او سوگند که شیعه هرچه دارد ز آن امام ممتحن دارد هـمـانـا چشـم او بگـذشـتـه و آیـنـده را بـینـد امامش خوانده پیغمبر چه برخیزد چه بنشیند الا ای قبر بیشمع و چراغت کعبۀ دلها مزار بیچراغت تا ابد خورشید محفلها به قرآن میخورم سوگند کز اسلام و از قرآن تو با ایثار و صبرخود شدی حلال مشکلها تو خوردی خون دل تادین وقرآن جاودان ماند ولی قدر تو را نشناختند افسوس! جاهلها شهادت میدهم مـولا! تو برعالم امام استی نه بر عـالـم، حسینبنعـلی را هم امام استی سـلام انـبــیا بــر اشـک زوّار بــقـیـع تو دلم عمری است گـردیده گـرفتار بقیع تو به رضوان میفروشم ناز تا محشراگریک شب گذارم روی خود بر روی دیوار بقیع تو دری بگشا به رویم ازکرم ای یوسف زهرا که همچون شمع سوزم در شب تار بقیع تو خوشا آن شب که میثم همچوآه از سینه برخیزد سرشک خویش را بر خـاک پـای زائرت ریزد
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام مجتبی علیهالسلام
دیشب گـذری کردم از کوچـۀ میـخـانه دیـدم هـمـه مـسـتـان را دیـوانـۀ دیـوانه ساقـیِ بلاجـویـان شاداب و لبِ خـنـدان می داد به سـرمـستـان پیمانه به پیـمـانه من بودم و تـنهایـی در حـلـقـۀ شیـدایی دسـتـی ز کـرم آمـد نـاگـاه روی شـانـه گفتا منشین خاموش در محفل ما رندان برخیـز غـزل خوان شو مستانۀ مستانه سرمست بخوان یا هو جای نگرانی نیست مولاست که می بخـشد عـیـدانۀ شاهانه برخواستم و خواندم یا مُحسن و یا مُجمِل ما را بنـواز امشب ای لطف کریـمانه! هو هاتفی از یثرب میگفت دم مغـرب افـطـار بـفـرمـایـیـد از سـفـرۀ این خانه فـرمـود کـسی مـولا فـرموده بفـرمایـید کـردنـد هـمـه طاعت فـرمـان ملوکـانه چه سفرۀ رنگینی گسترده به ایوان بود بسم الله هنگامِ، افـطار؛ حـسن جـان بود ای خال و خط و چشمت تصنیف دل آرایی نامت حَسن و حُسنت سرچشمۀ زیبایی هم قامت تو موزون هم صورت تو محشر پا تا سرت ای مولا! مجموعۀ غوغایی افـلاک هـمـی گـردد گِـرد قـد و بالایت رخسارْ جهان افروز گیسو شب یلدایی ای روزی هر روزم وابسته به دستانت ای کاش که رِزقَم را همواره بیـفـزایی اوّل قـــمــر طـاهــا اوّل پــســر مــولا اوّل ثـمـر عــشـق صـدیـقـۀ کـبــرایــی ای سفرۀ گسترده وی رحمت بی پایان! ما را بنـواز امشب ای رأفت زهـرایی کو حـاتـم طایی تا، پیـش تو زنـد زانـو سـالار کـریـمـانـی تو حـاتـم طـاهـایـی ای حِـلم خداوندی اسطـورۀ صبـری تو فرمـانـده بی لـشکـر سـردار شکـیـبایی رویای شب و روزم خورشید دل افروزم عمری ست که با عشقت میسازم ومیسوزم ای نـام گـران قَـدرَت بـسم الله قـرآن ها وی جنبش لب هایت آرامش طوفـان ها هرکس غزلی خواند در مِدحَت تو جانا می بندد و می سوزد جز مدح تو دیوان ها خورشیدی و چون خورشید سلطانیِ تو محرز ای سیطره ات حاکم بر سلطۀ سلطانها ای میـمـنۀ هـستـی در میـسـرۀ چشمت وی هم چو علی فاتح در عرصۀ میدانها هم عرش تو را خواهد هم فرش تو را خواند پایی بزن ای عرشی! در گوشۀ ویرانها لب وا کـن و لـبـیـکـی آهسته بگـو آخر مُردند به عشق تو این پاره گـریبان ها در پاسخ این پرسش «الملکُ لِمنْ اَلیوم» رو سوی تو میچرخد انگشت سلیمانها فریاد زنم محـشر از عـمـق دل مـستـم از طایفۀ عشقم ... مجـنون حسن هستم امشب دل دیـوانـهْ بی تـاب حـسن گوید با دست تـهـی چـشمِ پـر آب حسن گوید عـشق تـو خـیـالاتـی کرده است مرا آقا هرشب دل آشفته در خواب حسن گوید با رحمت و احسانِ چشمانِ پُر از خیرت این عاشق شیدا را دریاب...! حسن گوید امشب هـمه ذرات هـستی حسنی هستند خورشید، زُحل، ناهید، مهتاب حسن گوید کی غلغله میافتد؟ در جان همه عالم... وقتی لبِ عـطـشـانِ اربـاب حسن گوید ذرات به توصیف اوصاف تو مشغولند سجاده و تسبـیح و محـراب حسن گوید ای مـحـور بخـشایش در ماه عنایت ها مـاه رمضـان ربُّ الاربـاب حسن گوید ای احـسـن اسـمـاءِ حُـسنـای خـداوندی در حُسن تو می بیـنم غوغای خـداوندی
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام مجتبی علیهالسلام
با چـشـم كـریـم تو، نـشان داد كـرم را زیـبـایـى حُـسـن هـمـۀ لـوح و قـلـم را در وسعت بـاران كـرامات تو پیداست كـرسى و فـلـك، دست تو دادند دلـم را در ماه خـدا، مهر رخت جـلوه گر آمد تا اینكه نـشانـدى به دل خـاك، قـدم را عطر ملـكـوتى بـقـیع است كه پیـچـیـد مدهوش كند تا كه عرب یا كه عجم را تا ابر محبت به دل عـاطفه گـرم است از ما بپذیر، اصل كرم؛ این همه كم را اى كـاش براى تو سحرگـاه هـمین ماه بـا صاحـب آدیـنـه، بـسـازیـم حـرم را
: امتیاز
|